به بهانهی نهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلات را میبویند
روزگار غریبیست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه میزنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بنبست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختْبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبیست نازنین
آنکه بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند بر گذرگاهها مستقر
با کنده وساتوری خون آلود
روزگار غریبیست، نازنین و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانهها را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریب ست، نازنین
ابلیس پیروزْمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد...